سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 146
بازدید کل: 1368931
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



ساعات اداری رمضان

جمعه 93 تیر 13

 این پست اعتراضی باید اول ماه مبارک رمضان نوشته می‌شد اما وقت نشد تا امروز....

به نظر می‌رسد اینکه دولت یازدهم سنت حسنه‌ی کاهش ساعات اداری در ماه مبارک رمضان را لغو کرد، هیچ دلیلی جز لجباری با دولت گذشته نداشته باشد.

با تمام  انتقاداتی که به روش مدیریتی و تصمیم‌های خلق الساعه‌ای احمدی نژاد و دولت وی وارد است، باید اذعان کرد که به دلیل برخاسته بودن وی از دل مردم، درد آنان را بیشتر می‌فهمید. یکی از مصادیق این ادعا همین تقلیل ساعات کار ادارات در ماه مبارک رمضان بود که احمدی نژاد می‌دانست مردم در این گرمای سوزنده و دهشتناک چه می‌کشند و برای کسی که روزه می‌گیرد و کم‌خوابی اجباری دارد، یک ساعت دیر رفتن به اداره خودش کلی غنیمت است.

آیا منظور حضرات از لغو تقلیل خدمت اداری در ماه رمضان بهره‌وری بیشتر است؟ کدام بهره‌وری؟ یا سرمان را زیر برف کرده‌ایم یا خودمان را به آن راه زده‌ایم و تنها ملاکمان مخالفت با همه‌ی تصمیمات گذشته است هرچند که خوب و به‌جا باشند؟
انصافاً چه اتفاقی می‌افتد اگر ادارات ما روزی یک ساعت کمتر کار کنند؟ کجای عرش الهی سوراخ می‌شود و کدام پایه‌ی زمین از بن در می‌آید؟ آیا با لغو این مصویه کدام بازار اقتصادی دنیا را تسخیر و کدام صنعتمان را جهانی خواهیم کرد؟ خدایی غیر از این است که با یک ساعت دیرتر رفتن به اداره، هم مردم به عبادتشان بهتر می‌رسند و هم خدمت اداری با کیفیت‌تر انجام می‌شود؟

 خدا نکند چنین تصمیم‌هایی از چنته‌ی کسانی بیرون بیاید که یا به خاطر کهولت سن و بیماری روزه نمی‌گیرند یا چون مدیرند و خودشان می‌توانند ساعت ده صبح سرکارشان حاضر شوند، روزه‌داری در این هوای گرم را درک نمی‌کنند و نمی‌دانند 17 ساعت روزه‌داری در کنار بی‌خوابی چه بر سر آدم می‌آورد.
و باز خدا نکند کار مدیرانی باشد که اگر اهل روزه و به وقت آمدن هم باشند، لااقل در اتاق‌های مدیریتی‌شان تختخواب مرفهی دارند که می‌توانند هر وقت دچار ضعف و غش شدند بروند و زیر اسپیلیت‌های ژاپنی و کره‌ای استراحتی بکنند. بماند که حاجب و دربان و دفتر و دستکشان نخواهد گذاشت که ارباب رجوعی مزاحم عبادت وسط روز حضرات بشود...


فیلم چ و 300 جدید

چهارشنبه 93 خرداد 28

اینکه کمتر به وبلاگم می‌رسم، شاید بهترین دلیلش وجود گروه‌های اجتماعی در موبایل باشد که مخاطبانت را می‌شناسی و راه برای انتقال پیام به دوستانت ساده‌تر و نزدیک‌تر است...

امروز در یک جلسه‌ی نقد فیلم و با حضور تعدادی صاحب‌نظر در حوزه‌ی فرهنگ و هنر، نسخه‌ی دوم فیلم 300 با نام خیزش یک امپراتوری به نمایش درآمد تا مورد نقد و کارشناسی قرار گیرد.

صرف نظر از آنچه در مورد این فیلم باید گفت، عجیب بود که قبل از نمایش فیلم، هم مجری و هم سردبیر برنامه ـ که او را کارشناس این حوزه می‌دانند ـ هر دو، فیلم 300 را محصول بی توجهی ما در حوزه‌ی سینما دانستند و در مقام تعریف و تمجید از فیلم چ برآمدند و آن را تنها اثر فاخر سینمای ایران دانستند که می‌تواند در مصاف سینمای جهان قرار گیرد. حتی کارشناس مربوطه پا را فراتر گذاشت و با زبان بی‌زبانی فیلم چ را نه تنها در سطح فیلم‌های هالیوودی که حتی برتر از فیلم 300 دانست.

طرف با حماسه‌ای خاص می‌گفت: ما نباید در حوزه‌ی سینما در موضع دفاع باشیم و باید به فرهنگ و سیاست آنها حمله کنیم.  

انصافاً این اظهار نظرها خیلی خنده‌دار بود و غیر قابل اغماض... من به این حرف اعتراض کردم و گفتم: لطفا از فیلم چ تعریف نکنید که کلی در باره‌ی آن حرف وجود دارد، بهتر است فقط به موضوع جلسه یعنی بررسی فیلم 300 بپردازیم و گرنه ما هم باید بیاییم و در نقد محتوایی و ساختاری آن و ... سخن بگوییم.

گفتم: فیلم چ به جای حمله به بیگانگان و فرهنگ استعماری غرب، به خودی‌ها حمله کرده و... کارشناس مربوطه حرفم را قطع کرد و در دفاع از نظر خودش گفت: حرف من در باره‌ی ساختار فنی و جلوه‌های ویژه فیلم چ است که کمتر از فیلم 300 نیست.

من به احترام کارشناسی وی ساکت شدم و منتظر شدم تا فیلم را ببینم. اما وقتی فیلم را با آن همه جلوه‌ی ویژه‌ی نبرد در دریا و برخورد ناوهای جنگی و به آتش کشیدن کشتی‌های یونانی و شهر آتن دیدم، واقعاً مانده بودم که این اظهار نظرها را باید پای تعصب بگذارم یا پای اینکه باید به خودمان روحیه بدهیم و بگوییم چیزی از هالیوود کم نداریم و یا اینکه با موجی همراه شویم که می‌خواهد به هر قیمتی حاتمی کیا را بزرگ‌تر از آنچه هست معرفی کند...

 توضیح: فعلاً به نقد محتوایی و ساختاری این فیلم نمی‌پردازم و از دشمن هم انتظار همراهی و همگامی با خویش نداریم. خلاصه آنکه فیلم 300 یا همان خیزش یک امپراتوری، به کارگردانی نائوم مورو اسراییلی با بازی سالیوان استمپلتون و اوا گرین درباره هجوم دوباره ایرانیان به یونان است. در این فیلم استپلتون در نقش یک ژنرال یونانی ایفای نقش کرده که در برابر ایرانیان مقاومت می کند. این فیلم که محصول کمپانی صهیونیستی برادران وارنر است، در دور روز اول نمایشش در آمریکا 40 میلیون دلار فروش کرده و به دلیل خشونت زیاد موجود در آن درجه «R» دارد و نوجوانان مجاز به تماشای آن نیستند. 

خیزش یک امپراتوری، در دو روز اول نمایشش در 31 کشور، فروشی 12 میلیون و 100 هزار دلاری را ثبت کرد و در 29 کشور فیلم شماره یک باکس آفیس در دور روز پنجشنبه و جمعه شد. این فیلم پنج شنبه روز افتتاحیه‌اش در آلمان یک میلیون و 400 هزار دلار و در روسیه یک میلیون و 300 هزار دلار فروش کرد.


بدعت های بد اجتماعی

یکشنبه 93 فروردین 31

ولادت مادر خوبی‌ها حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و روز زن را به همه‌ی دوستان به ویژه بانوان گرامی تبریک عرض می‌کنم.

بدون تردید، سنت بسیار خوبی است که همزمان با این ولادت آسمانی و باشکوه، مقام زن و مادر مورد تجلیل قرار گیرد و این مناسبت، بهانه‌ای شود تا آقایان به شکلی هرچند ناچیز و مختصر، زحمت طاقت‌فرسای همسرانشان را ارج نهند و فرزندان به نوعی به ستایش مقام رفیع مادر و اعمال محبت به مادر خود بپردازد.    

این مقدمه‌ای بود برای گلایه از یک بدعت بدِ فرهنگی که چند سالی است در کشور رایج شده و به صورت یک اپیدمی در آمده و قطعاً اثرات زیان‌بار و منفی آن غیر قابل انکار است. البته این بدعت ربطی به روز زن به صورت خاص ندارد و در ولادت امیرمومنان و روز پدر و سایر مناسبت‌ها مثل سال‌روز ازدواج و سال‌روز تولد و... جریانی فراگیر دارد.

شکی نیست که هدیه دادن از منظر اسلام، امری پسندیده وسفارش شده است؛ اما نکته‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که این هدیه دادن و هدیه گرفتن امری اختیاری است که طبیعتاً باید از صمیم جان و دل باشد نه از روی اضطرار و چشم و هم‌چشمی...

تاکید می‌کنم که با هدیه دادن نه تنها مخالفتی نیست که حتی از نظر دینی و روان‌شناسی امری نیکو و قابل تحسین و باعث افزایش محبت است، اما سخن در این است که نباید به عنوان یک وظیفه در مناسبتی خاص تلقی شود. هرکس می‌تواند در طول سال بهانه‌ای دست و پا کند تا به شکلی دل عزیزش را به دست آورد و گوشه‌ای از زحماتش را پاس بدارد. اما وقتی تهیه‌ی کادو برای پدر در روز پدر یا برای مادر و همسر در زوز زن یا به هر مناسبت دیگر، تبدیل به یک سنت یا بدعت یا بهتر بگویم اجبار اجتماعی می‌شود، دیگر عنوان هدیه را از دست می‌دهد و امری واجب می‌گردد که اگر کسی انجامش نداد مرتکب گناهی بزرگ و نابخشودنی شده است که تا سال‌های سال از ذهن طرف مقابل پاک نخواهد شد.

قابل انکار نیست که بسیاری از مردم ما توان تدارک چنین امور تشریفاتی و تهیه‌ی هدایای آن‌چنانی را ندارند. اصلاً چه اشکالی دارد که این مراسم بدون تهیه‌ی هدیه و نگاه به در و همسایه و فامیل و ترس از ملامت‌های بعدی صورت بپذیرد؟ آیا اشکالی دارد که تکریم و تعظیم منزلت همسر یا مادر یا پدر، با یک شاخه‌ی گل و یا حتی بدون آن و تنها با ابراز محبت عاشقانه صورت پذیرد؟ آیا اشکال دارد شاخص محبت یک نفر به مادر و پدر یا همسرش، میزان هدیه‌ی که می‌خرد نباشد؟   

به نظر می‌رسد که این بدعت ناشایست ـ هرچند به بهانه‌ی مناسبت‌هایی شایسته رواج یافته است ـ باید تعدیل شود و این فرهنگ غلط اجتماعی که آحاد مردم را ملزم می‌کند تا برای عزیزانشان، در این مناسبت‌ها هدیه‌ای تهیه کنند، گاهی به جای آثار مثبت و افزایش محبت بین هدیه دهنده و هدیه گیرنده، موجب تنش و نزاع و کینه‌ورزی هم می‌شود.

همین امروز ماجرایی شنیدم که بدون تردید نمونه‌ی آن در گوشه و کنار کشور فراوان وجود دارد. اختلاف بین زن و شوهری به خاطر اینکه هدیه‌ی روز زن، یک ادوکلن صد و پنجاه هزار تومانی بوده است، در حالی که هدیه‌ی باجناق وی به خواهر خانمش، یک انگشتر دو ملیون تومانی بوده است. آیا باز هم می‌توان گفت که این سنت حسنه است؟

در این میان متاسفانه رسانه‌های عمومی هم نقش خوبی ایفا نمی‌کنند. این رسانه‌ها عموماً به جای آنکه در آرامش این موج اجتماعی بکوشند، بر آن دامن می‌زنند و بازار فروشندگان هدایای مختص مناسبت‌ها را گرم می‌کنند. بعضی از این رسانه‌ها با کوبیدن بر این طبل پرهیاهو حتی به تجسس در زندگی مسئولان می‌پردازند و برای مردم گزارش تهیه می‌کنند که مثلاً نمایندگان مجلس یا وزیران یا دیگر مقامات برای همسرانشان چه هدیه‌ای تهیه کرده‌اند. به نظر می‌رسد که رسانه‌های عمومی باید این فرهنگ را القا کنند که احترام و تجلیل از مقام پدر، مادر و همسر، تنها با تهیه و تدارک هدایای نفیس نیست. بلکه می‌توان با یک صله‌ی رحم کوچک یا بیان کلمه‌ای عاشقانه‌تر از همیشه یا هر اقدام دلچسب دیگری به این وظیفه عمل کرد. با این فرهنگ سازی می‌توان امید داشت که کسی به خاطر هدیه ندادن به عزیزش زیر فشار روانی له نخواهد شد و کسی هم توقع هدیه گرفتن نخواهد داشت تا گلایه‌مند باشد و حسرت به دل...

پ ن: در زمینه‌ی بدعت‌های بد اجتماعی که ظاهرش خوب است و عنوان فرهنگی را یدک می‌کشد، باز هم خواهم نوشت.

 

 


مدیران لایق فرهنگی

پنج شنبه 92 اسفند 8

متأسفم برای مدیر روابط عمومی‌‌ای که وقتی بحث هدیه‌ی عید کارمندان می‌شود، می‌گوید دوره‌ی اهدای کتاب گذشته است.

کاش این مدیر لایق!! و همفکران او می‌فهمیدند که می‌توان در بسته‌ی دویست هزار تومانیِ عیدانه، با جایگزین کردن یک کتاب به جای یک کیلو نخودچیِ بیشتر، به ترویج فرهنگ کتابخوانی و افزایش سرانه‌ی مطالعه کمک کرد.

 

 


فرهنگ بدی است که تا می‌خواهی در باره‌ی چیزی اظهار نظر کنی، باید قبلش مقدمه‌ای عریض و طویل بیاوری که  متهم به حب و بغض یا طرفداری و مخالفت با کسی نشوی...

با این مقدمه بگذارید برای پرهیز از متهم شدن، اول اعلام موضع بکنم: من در میان مداحان معروف، حاج محمود کریمی را بیشتر می‌پسندم و صوتش را و مجالسش را بیشتر دوست می‌دارم. دوستانم شاهدند که زنگ گوشی همراه من در طول دو ماه محرم و صفر گذشته، یک آوای دشتی از ایشان بود.

با این حال از حق که نباید گذشت... ماجرای تیراندازی ایشان اصلاً کار خوبی نبود و نباید به شکل‌های مختلف توجیه شود. من وقتی خبر را شنیدم نه چنان برآشفتم که حاج محمود را کافر و فاسق بدانم و نه چنان توجیهش کردم که بخواهم او را معصوم بشمارم. با خودم گفتم که بالاخره وی معصوم نیست و مرتکب اشتباهی شده است که نباید می‌شد.

دوستان عزیزی که در صدد توجیه این اشتباه هستند و گاه می‌گویند قضیه‌ی مزاحمت مرگبار برای او بوده یا می‌گویند وهابی‌ها می‌خواهند مداحان ما را ترور کنند، آیا متوجه نیستند که مردم باهوش‌تر از این حرف‌ها هستند و ماست‌مالی کردن و توجیه را خوب می‌فهمند و رفو کردن اشتباه را با اشتباهی دیگر به خوبی درک می‌کنند؟

آیا بهتر نیست صادقانه با مردم روبه‌رو شویم و چه خود حاج محمود و چه دوستان توجیه‌گرش اعلام کنند که بالاخره او معصوم نیست و هرکس که معصوم نباشد، هر آن می‌تواند مرتکب اشتباه شود؟

باور کنید اینطور هم طرفِ درگیری و شاکی حاج محمود و هم دوستان مذهبی که از او گلایه‌مندند نگاهشان به وی عوض می‌شود و هم کسانی که با او دشمن‌اند خلع سلاح می‌شوند و حرفی برای گفتن نخواهند داشت. 


پخش خبر بچه‌دار شدن خاله شادونه در بخش خبری مهم سیمای جمهوری اسلامی ایران یعنی چی؟

با تمام احترامی که برای این مجری با انگیزه‌ی کودک داریم، آیا واقعاً این خبر چندان اهمیت دارد و مورد دغدغه‌ی ملت ایران است که صدا و سیما آن را چنین با آب و لعاب نقل کند و با وی مصاحبه کند؟

 آقایان صدا و سیما! شما را به خدا به خود بیایید... در میان این همه خبر از موفقیت‌های علمی و اخلاقی کسانی که زندگی‌شان می‌تواند الگوی جوانان قرار گیرد و نیز اخبار زاد و ولد و مرگ و میر شخصیت‌های فرهیخته، اساتید دانشگاه، علمای حوزه‌های علمیه، رزمندگان دوران دفاع مقدس که در اوج غربت و گمنامی اتفاق می‌افتد، جایگاه زایمان خاله شادونه کجای فرهنگ این مرز و بوم قرار می‌گیرد؟

 من کاری به خاله شادونه ندارم و حتماً ایشان ـ بر خلاف عده‌ای از همکارانشان ـ از پس الطاف صدا و سیما برمی‌آید و الگوی مناسبی برای جوانان ما خواهد شد یا اگر هم الگو نشود حداقل سعی می‌کند نمک نشناسی نکند و پشت پا به تمام ارزش‌های فرهنگی و دینی و اخلاقی این مردم نزند... خاله شادونه برای ما هم بزرگ است و برایش احترام زیادی قائلیم. اما خبر زایمان او تنها بهانه‌ای شد برای درد دلی که سال‌هاست با صدا و سیما داریم و آنچه البته به جایی نرسد فریاد است...

 آقایان صدا و سیما! به دست خودمان کسانی را با آب و تاب بزرگ می‌کنیم که هیچ تضمینی برای فردایشان نداریم و چه بسا اتفاقات بعدی‌ای که هرگز نمی‌توانیم جمع و جورش کنیم. کم بودند آدم‌هایی که همین صدا و سیما الکی بزرگشان کرد و یک روز هم تقشان در آمد و به انواع گوناگون مجبور شدیم سانسورشان کنیم؟

برای ما هنرمندان و ورزشکاران جایگاه محترم و ویژه‌ای دارند، اما نه به اندازه‌ای که در تلویزیون ما آنقدر مهم و اثرگذار مطرح شوند که حتی رنگ مویشان هم الگوی جوانان شود و حتی نوع پوششان هم مورد تقلید قرار گیرد... این عزیزان برای ما جایگاه محترمی دارند و تا وقتی ارزش‌های ما را به سخره نگیرند، دوستشان داریم اما نه به اندازه‌ی شخصیت‌های تاثیرگذار فرهنگی و معنوی که متاسفانه خود صدا و سیما هم از آنان خبر ندارد یا اگر داشته باشد نگه داشته که وقتی مردند فقط خبر مرگشان را بدهد. آن هم آیا بدهد یا ندهد؟ همین...


اندیشمند گرامی جناب آقای ماهاتیر محمد

ریاست محترم بنیاد جهانی صلح پرادنا

 

با تقدیم سلام و احترام

در خبرها آمده بود که جنابعالی در اظهار نظری فرموده‌اید: «آموزه‌های شیعی نباید در مالزی رواج داشته باشد تا به دودستگی و تنش در آن نینجامد... وجود همزمان آموزه‌های شیعی و سنی در یک کشور به طور معمول باعت به وجود آمدن دشمنی در میان مسلمانان می‌شود تا جائی که جامعه را از بین می‌برد... ممکن است دچار اختلاف شوند، مساجد جداگانه برای شیعیان و سنی‌ها داشته باشند و حتی همدیگر را بکشند. ما نمی‌خواهیم این اتفاقات بیافتد. مسئله و حرف من اصلا بر سر این نیست که شیعیان بر حق هستند یا نیستند. ما مایل نیستیم این مذهب را در کشورمان ببینیم. اگر در ایران ایرانیان می‌خواهند مذهب خود را دنبال کنند به خودشان مربوط است اما اگر به مالزی می‌آیند لطفا مزاحم ما نشوند!»

 

جناب آقای ماهاتیر محمد!

اینجانب به سابقه‌ی شیعه ستیزی در مالزی که در دولت شما نیز جریان داشت، کاری ندارم و معتقدم که مخالفت‌های دولتی با شیعه بیش از آنکه جنبه‌ی اعتقادی و کلامی داشته باشد، جنبه‌ی سیاسی امنیتی دارد و از فشار و هیاهوی گروه‌های فشار تکفیری و سلفی در ترویج شیعه هراسی میان دولت‌مردان آن کشور نشأت می‌گیرد.

همین که فرموده‌اید «حرف من بر سر این نیست که شیعیان بر حق هستند یا نیستند» نشان می‌دهد که بیشتر از آنکه با اصل تشیع مخالف باشید، نگران عواقب و بحران‌های بعدی هستید که از نگاه شما ممکن است در اثر گسترش فرهنگ شیعی در مالزی اتفاق بیفتد.  ادامه مطلب...

کیرُش کی رود؟

چهارشنبه 92 خرداد 29

هرچند بالاخره به جام جهانی برزیل رسیدیم اما نباید این افتخار را ناشی از مربی‌گری و توان فنی آقای کی‌رُش گذاشت. نگاهی به بازی‌های تیم ملی در این گروه نشان می‌دهد که بسیار ضعیف و بی برنامه شروع کردیم و اگر در سه بازی خردادماه به پیروزی رسیدیم و به جام جهانی صعود کردیم همه و همه ناشی از تعصب و تکنیک‌های فردی بازی‌کنان بود نه از تاکتیک تیمی و شطرنج بازی آقای کی‌رُش...

الحق و الانصاف نباید نقش مربی تیم ملی کره را هم در پیروزی دیروز تیم ما در اولسان نادیده گرفت. اگر آن مزخرف گویی و توهین او به ایرانی‌ها نبود معلوم نیست بچه‌ها اینگونه غیرتی بازی می‌کردند و شهد شیرین پیروزی را به کام ملت می‌ریختند... بگذریم که نه موقعیت مناسب گل داشتیم و نه برنامه‌ای برای پیروزی چیده بودیم اما در مقابل، کره‌ای‌ها هم خوب برنامه داشتند و هم خوب حمله کردند و تنها شانس نداشتند تا یکی از این همه حمله‌شان به گل تبدیل شود.


آقایان! شما را به خدا به خود بیایید و این صعود را پای مربی پرتغالی تیم ملی ننویسید و افتخار نشستن بر سکوی ایران در برزیل را به او ندهید. آقایان! به صعود نگاه نکنید و برای مردم با احساس کشورمان از کی‌رُش قهرمان نسازید.

آقایان! باز هم تکرار می‌کنم که این صعود، تنها به خاطر تکنیک‌های فردی و غیرت بازی‌کنان ما بود و اینکه بازی به یازی مسنجم‌تر عمل می‌کردند. یعنی بعد از آن نتایج ضعیف و حتی شکست مقابل لبنان که فوتبال ایران تحقیر شد، طبیعی بود که بچه‌ها روز به روز بهتر بشوند و اگر من هم که هیچ مربی‌گری بلد نیستم بودم و بچه‌ها را به حال خودشان می‌گذاشتم همین نتیجه را می‌گرفتیم.


آقایان! من بارها در همین وبلاگ گفته‌ام که مربی خارجی ناجی فوتبال این کشور نیست و نمی‌تواند باشد؛ مخصوصاً از نوع کی‌رُشش... 
خدایا‍ کی‌رُش کی رود؟


چقدر شباهت...

پنج شنبه 92 فروردین 15

 

اخبار امروز می‌گفت: کمپانی هوندا در ژاپن به دلیل شکایت 14 نفر از مشتریان یکی از مدل‌هایش مبنی بر اینکه بوی روغن موتور داخل اتاق نفوذ می‌کند، تصمیم گرفت یکصد و چهل هزار دستگاه تولید شده از این مدل را از بازار جمع آوری کند.
درست مثل کمپانی‌های خودرو سازی ما که حتی نمایندگی‌هاشان در زمان گارانتی هم پول می‌گیرند و کاری انجام می‌دهند... آن هم کاری که باید از خیرش بگذری و دوباره به تعمیرگاه‌های خصوصی مراجعه کنی...

پ ن: تشکر می‌کنم از دوست خوب و ناشناسی به نام سیامک که رمان را خوانده‌اند و نظرشان را در کامنتینگ پست آقای سلیمان گذاشته‌اند... یک دنیا ممنونم از ایشان..


دلم ماهواره می خواهد..

سه شنبه 91 تیر 13

بعد از یک روز سخت کاری، داری شام می‌خوری و تلویزیون ملی دارد سریال ایرانی پخش می‌کند. بچه‌هایت هم دارند شام می‌خورند و فیلم می‌بینند. دلت برای خودت، برای انقلابت، برای کشورت، برای دخترت، برای پسرت و برای همه‌ی اعتقادات و سنت‌هایت می‌سوزد و نمی‌توانی شام را تمام کنی.
بلند می‌شوی و به اتاق خودت می‌روی.. پای لب‌تاپت می‌نشینی. بغض کرده‌ای و چشمانت را می‌بندی.. یاد امام خمینی می‌افتی که آرزو داشت رادیو تلویزیون انقلابش دانشگاهی باشد برای مردم.. البته دانشگاه شده است اما نه آن دانشگاهی که امام می‌خواست؛ بل دانشگاهی که دیگران می‌خواهند و سردمدارانش با لجاجت و یکدندگی تمام مقدسات مردم را به بازی می‌گیرند.. دانشگاهی که هر چه جوانان ما در دانشگاه‌های واقعی یاد نمی‌گیرند و بلد نمی‌شوند، اینجا یاد بگیرند..

یک ماشین مدل بالای خارجی می‌ایستد. راننده، دختری را که دارد توی پیاده رو راه می‌رود صدا می‌کند. دخترک نگاهی می‌کند و به راحتی خوردن یک لیوان آب، جلو می‌آید و  در جلوی ماشین را باز می‌کند و می‌نشیند:
پسر:  شناختین؟
دختر: ب
له.
پسر: پس معلومه که سر کلاس توجه به من داشتین..
دختر:
معلومه که شما هم توجه داشتینن.

راننده سوال می‌کند کجا برویم؟ دخترک باز به همان راحتی آب خوردن، هرکجا که راننده دوست دارد را می‌پذیرد. راننده راه می‌افتد به قصد جایی خلوت که بتوانند با هم صحبت کنند. می‌روند در یک رستوران یا کافی شاپ که زیبایی‌اش چشم‌ها را خیره می‌کند، می‌نشینند و صحبت می‌کنند و بعد، راننده دخترک را تا خانه‌اش می‌رساند. بعد از ظهر همان روز، دخترک با دوستش در مورد راننده صحبت می‌کند:

      -          پسر خوبیه ولی نمی‌خوام به من وابسته بشه.
-         
خودت می‌گی پسر خوبیه..
-         
آخه من فقط یه بار دیدمش..
-     خب کم کم می‌شناسیش. بهتر از اینه که یه آدم پول‌دار بیاد و تو رو برای پسرش خواستگاری کنه که اصلا نمی‌شناسیش..

در سکانسی دیگر، دخترک یک ماشین پژو 206 از پسرک هدیه می‌گیرد و وقتی به خانه می‌آید، به مادرش که نگران دیرکردن‌های اوست، می‌گوید دیگر شب‌ها دیر نمی‌آید. چون دوستش نگین، ماشینش را برای مدتی به او داده است تا دیگر شب‌ها دیر نیاید و مادرش نگرانش نشود..  


بگذریم که دلم از این دانشگاه زیاده گرفته است.. شاید بگویند از مقوله‌ی هنر و پیام‌های مستقیم و غیر مستقیم یک فیلم سر درنمی‌آورم.. حتما می‌گویند این سریال‌ها دارد به دختران ما یاد می‌دهد که با چشم بسته به دام‌های باز جلوی راهشان نیفتند... حتما می‌گویند منتظر نتیجه باش تا خرابی کارشان را ببینی و ... دوستان نزدیکم می‌دانند که نه تنها از این مقوله بی اطلاع نیستم که اتفاقا دستی هم بر آتش دارم. گاهی پیام‌های غیر مستقیم، پیام‌های مستقیم را خنثی می‌کند و تاثیرات مخرب‌تری می‌گذارد... در مورد صدا و سیما زیاد گفته‌ام و گفته‌اند... اما آنچه البته به جایی نرسد فریاد است..

پ ن: دلم ماهواره می‌خواهد....


   1   2   3   4      >